سفارش تبلیغ
صبا ویژن


یلدا

 

خواستم باز بگویم ز دل تنگ و نشد

 

شیشه ی ظلم و ستم دیده ی از سنگ و نشد
 

آمدم تا که بگویم که چه شد همنفسم
 

نفسم دور شد از من دو سه فرسنگ و نشد
 

خواستم تا زصداقت سخنی بنویسم
 

همه جا گشته پر از حیله و نیرنگ و نشد
 

گفتم این بار بگویم سخن از صلح ، ولی
 

زندگی  برخاسته با من ز سر جنگ و نشد
 

رفتم از ماه و ستاره بنویسم اما
 

شده شب از لج من مشکی پررنگ و نشد
 

گفته ام با دل خود از تو دگر ننویسم
 

دیدم این کار بود بر دل من ننگ ونشد
 

به تمنای نوشتن ز دل خسته ی خویش
 

زده ام باز به دامان قلم چنگ و نشد
 

خواستم تا بنویسم که چه آمد به سرش
 

از بد حادثه شد پای قلم لنگ و نشد
 

رفتم از دیده بخواهم که ز دل گوید و او
 

زده بیهوده دوصد بار به دل انگ و نشد
 

گفتم از درد و غم و رنج و بلا بنویسم
 

دیده ام شعر شده زشت و بد آهنگ و نشد
 

یادم آمد بنویسم ، دل دریایی من!
 

حیف شد آبی دریا شده بی رنگ و نشد
 

این همه از دل تنگ تو سخن گفتی و باز
 

خواستی باز بگویی زدل تنگ و نشد ؟( هوداد نایب)


نوشته شده در شنبه 90/3/28ساعت 12:42 عصر توسط نسیم بانو نظرات ( ) | |


آخرین مطالب
» خیر و شر
دریا و ساحل
بهار ،نام ایمان تازه ی زمین
تنهایی درون
خدا کجاست؟
شیطان (عرفان نظر آهاری)
ذکر و ذاکر
دو کاج
[عناوین آرشیوشده]

Design By : RoozGozar.com