سفارش تبلیغ
صبا ویژن


یلدا

 
 

 

روز قسمت بود ، خدا هستی را قسمت میکرد.

خدا گفت: چیزی از من بخواهید ، هرچه که باشد ، شما را خواهم داد!

سهمتان را از هستی طلب کنید ،زیرا خدا بسیار بخشنده است!

و هر که آمد،چیزی خواست...

یکی بالی برای پریدن و دیگری پایی برای دویدن.یکی جثه ای بزرگ خواست

و آن یکی چشمانی تیز.یکی دریا را انتخاب کرد و دیگری آســـــــــمان!

در این میان کرمی کوچک ،جلو آمد و به خدا گفت:

"من چیز زیادی از این هستی نمیخواهم ، نه چشمانی تیز و نه جثه ای بزرگ.

نه بالی و نه پایی ، نه آسمان و نه زمین.

تنها کمی از خودت ، تنها کمی از خودت را به من بده."

و خدا کمی نور به او داد.

نام او کرم شب تاب شد.

خدا گفت:آنکه نوری با خود دارد ، بزرگ است ، حتی اگر به قدر ذره ای باشد!

تو حالا همان خورشیدی که گاهی زیر برگی کوچک ،پنهان میشوی.

و رو به دیگران گفت:

 کاش میدانستید که این کرم کوچک ،

 بهترین را خواست،

زیراکه از خدا،

 جزخدا نباید خواست 

****

هزاران سال است که او می تابد ،روی دامن هستی می تابد.

وقتی ستاره ای نیست، چراغ ِ کرم شب تاب روشن است و کسی نمیداند که

این همان چراغی است که روزی خدا ، آنرا به کرمی کوچک بخشیده است.

 


نوشته شده در شنبه 89/5/16ساعت 11:22 صبح توسط نسیم بانو نظرات ( ) | |


آخرین مطالب
» خیر و شر
دریا و ساحل
بهار ،نام ایمان تازه ی زمین
تنهایی درون
خدا کجاست؟
شیطان (عرفان نظر آهاری)
ذکر و ذاکر
دو کاج
[عناوین آرشیوشده]

Design By : RoozGozar.com