سفارش تبلیغ
صبا ویژن


یلدا

پشتش سنگین بود و جاد ه های دنیا طولانی

می دانست که همیشه جز اندکی از بسیار را نخواهد رفت

آهسته آهسته می خزید ، دشوار و کند و دورها همیشه دور بود

سنگ پشت تقدیرش را دوست نمی داشت وآن را چون اجباری بر دوش می کشید

پرند ه ای در اسمان پر زد سبک، و سنگ پشت رو به خدا کرد و گفت :

این عدل نیست ،این عدل نیست کاش پشتم را این همه سنگین نمی کرد ی

من هیچ گاه نمی رسم ، هیچ گاه . ودر لاک خود خزید ، به نیت نا امیدی ..

خدا سنگ پشت را از روی زمین بلند کرد .

زمین را نشانش داد ، کر ه ای کوچک بود .

و گفت : نگاه کن ، ابتدا و انتها ندارد ، هیچ کس نمی رسد .

چون رسیدنی در کار نیست

 فقط رفتن است، حتی اگر اندکی

وهر بار که می روی ، رسید ه ای

و باور کن آنچه بر دوش توست ، تنها لاکی سنگی نیست .

تو پار ه ای از هستی را بر دوش می کشی ، و پار ه ای از مرا .

خدا سنگ پشت را بر زمین گذاشت .

دیگر نه بارش چنان سنگین بود و نه را هها چندان دور .

سنگ پشت به راه افتاد و گفت :رفتن ، حتی اگر اندکی.

و پاره ای از ( او ) را با عشق بر دوش کشید ( عرفان نظر آهاری )

 

 

 


نوشته شده در شنبه 89/5/23ساعت 12:3 عصر توسط نسیم بانو نظرات ( ) | |


آخرین مطالب
» خیر و شر
دریا و ساحل
بهار ،نام ایمان تازه ی زمین
تنهایی درون
خدا کجاست؟
شیطان (عرفان نظر آهاری)
ذکر و ذاکر
دو کاج
[عناوین آرشیوشده]

Design By : RoozGozar.com