سفارش تبلیغ
صبا ویژن


یلدا

 

گردون که جز فسون و بلا، زیر سر نداشت

تا فتنه ای نکرد به پا، دست برنداشت

این بی هنر زمانه که خاکش به دیده باد

گویی به جز شکنجه، به چیزی نظر نداشت

دیشب نخفت دیده بی مهر آسمان

وز کینه نهانی او، کس خبر نداشت

بی مهری سپهر، زتاریک اختری

افروخته چراغ به راه قمر نداشت

بی خانمان وزار، یکی کودک یتیم

کز گردش زمانه، به جز جشم تر نداشت

دردست، از آن که دامن مادر ورا نبود

بر سر، از آن که سایه مهر پدر نداشت

جز در پناه برف، دریغ آن شب سیاه

طفل سیاه روز، پناهی دگر نداشت

در رهگذار باد ، نهاده چراغ جان

پیراهنی که پوشید از او تن، به بر نداشت

فریاد زد گریست، ولی در دل کسان

آن ناله های پر شده از دل ، اثر نداشت

آن را که خاطر از غم ایام بود جمع

از حال زار طفل پریشان ، خبر نداشت

شب می گذشت بی خبر، اما به چشم او

پایان نمی گرفت که از پی سحر نداشت

چون بخت خویش ، روی شب تیره ، شد سیاه

بنهاد سر به دامن آن برف و بر نداشت

برف آمد و کشید یکی پرده بر تنش

گویا کفن ، زمانه از این خوب تر نداشت


نوشته شده در سه شنبه 89/7/6ساعت 3:43 عصر توسط نسیم بانو نظرات ( ) | |


آخرین مطالب
» خیر و شر
دریا و ساحل
بهار ،نام ایمان تازه ی زمین
تنهایی درون
خدا کجاست؟
شیطان (عرفان نظر آهاری)
ذکر و ذاکر
دو کاج
[عناوین آرشیوشده]

Design By : RoozGozar.com