یلدا
روزی مردی که خیلی خودش رو صاحب دل و اهل معرفت میدونست در راهش وارد دهکده ای میشه از اهالی دهکده سراغ کدخدای دهکده رو میگیره ... وقتی که به کدخدا میرسه کدخدا اول حال و احوال مرد رو میپرسه ولی مرد با غرور میگه من سن و سالم از تو بیشتر هست و سالها به کسب دانش و معرفت مشغول بودم و همین امروز میخوام برم به قله کوه و سعی دارم که بخدا نزدیکتر بشم..... و چیزی جز قله و برف و ابر ندیدی چیکار میخوای بکنی؟ که : اهای خدا تو کجایی؟؟!!!
کدخدای دهکده به مرد رو میکنه و میگه اگه به قله کوه رسیدی
مرد غریبه با غرور کامل میگه دستام رو دور دهنم میذارم و بلند فریاد میزنم
کدخدای دهکده به مرد لبخند میزنه و میگه زیادی نمیخواد زحمت بکشی...
مطمئن باش جوابی که میشنوی اینه : من ان پایین بین بندگانم هستم تو کجایی؟؟
Design By : RoozGozar.com |