یلدا
شاید در اینجا بود که سهراب گفت: آب آب را گل نکنیم
را گل نکنیم... در فرو دست انگار کفتری می خورد آب...
:
در فرودست انگار، کفتری می خورد آب .
یاکه در بیشه دور، سیره ای پر می شوید
.
یا در آبادی، کوزه ای پر میگردد .
آب را گل نکنیم :
شاید این آب
روان، می رود پای سپیداری، تا فرو شوید اندوه دلی .
دست درویشی شاید، نان خشکیده
فرو برده در آب .
زن زیبایی آمد لب رود،
آب را گل نکنیم : روی زیبا دو برابر
شده است .
چه گوارا این آب !
چه زلال این رود !
مردم بالا دست، چه
صفایی دارند !
چشمه هاشان جوشان، گاوهاشان شیر افشان باد !
من ندیدم دهشان
،
بی گمان پای چپرهاشان جا پای خداست .
ماهتاب آنجا، می کند روشن پهنای کلام
.
بی گمان در ده بالا دست، چینه ها کوتاه است .
غنچه ای می شکفد، اهل ده با
خبرند .
چه دهی باید باشد !
کوچه باغش پر موسیقی باد !
مردمان سر رود، آب
را می فهمند .
گل نکردندش، مانیز
آب را گل نکنیم .
Design By : RoozGozar.com |