سفارش تبلیغ
صبا ویژن


یلدا

هزار و یک‌ اسم‌ داری‌ و من‌ از آن‌ همه‌ اسم‌ «لطیف »را دوست‌تر دارم‌ که‌ یاد ابر و ابریشم‌ و عشق‌ می‌افتم. خوب‌ یادم‌ هست‌ از بهشت‌ که‌ آمدم، تنم‌ از نور بود و پَر و بالم‌ از نسیم. بس‌ که‌ لطیف‌ بودم، توی‌ مشت‌ دنیا جا نمی‌شدم. اما ...
زمین‌ تیره‌ بود. کدر بود، سفت‌ بود و سخت. دامنم‌ به‌ سختی‌اش‌ گرفت‌ و دستم‌ به‌ تیرگی‌اش‌ آغشته‌ شد. و من‌ هر روز قطره‌قطره‌ تیره‌تر شدم‌ و ذره‌ذره‌ سخت‌تر
.
من‌ سنگ‌ شدم‌ و سد‌ و دیوار دیگر نور از من‌ نمی‌گذرد، دیگر آب‌ از من‌ عبور نمی‌کند، روح‌ در من‌ روان‌ نیست‌ و جان‌ جریان‌ ندارد
.
حالا تنها یادگاری‌ام‌ از بهشت‌ و از لطافتش، چند قطره‌ اشک‌ است‌ که‌ گوشه‌ دلم‌ پنهانش‌ کرده‌ام، گریه‌ نمی‌کنم‌ تا تمام‌ نشود، می‌ترسم‌ بعد از آن‌ از چشم‌هایم‌ سنگ‌ریزه‌ ببارد
.
یا لطیف! این‌ رسم‌ دنیاست‌ که‌ اشک‌ سنگ‌ریزه‌ شود و روح‌ سنگ‌ و صخره؟ این‌ رسم‌ دنیاست‌ که‌ شیشه‌ها بشکند و دل‌های‌ نازک‌ شرحه‌شرحه‌ شود؟

وقتی‌ تیره‌ایم، وقتی‌ سراپا کدریم، به‌ چشم‌ می‌آییم‌ و دیده‌ می‌شویم، اما لطافت‌ که‌ از حد بگذرد، ناپدید می‌شود.
یا لطیف! کاشکی‌ دوباره‌ مشتی، تنها مشتی‌ از لطافتت‌ را به‌ من‌ می‌بخشیدی‌ یا می‌چکیدم‌ و می‌وزیدم‌ و ناپدید می‌شدم، مثل‌ هوا که‌ ناپدید است، مثل‌ خودت‌ که‌ ناپیدایی... یا لطیف! مشتی، تنها مشتی‌ از لطافتت‌ را به‌ من‌ ببخش.(نظر اهاری )

 

http://heavenawaits.files.wordpress.com/2008/05/arch_of_covenant_glory_of_god1.jpg


نوشته شده در شنبه 89/5/23ساعت 6:59 عصر توسط نسیم بانو نظرات ( ) | |


آخرین مطالب
» خیر و شر
دریا و ساحل
بهار ،نام ایمان تازه ی زمین
تنهایی درون
خدا کجاست؟
شیطان (عرفان نظر آهاری)
ذکر و ذاکر
دو کاج
[عناوین آرشیوشده]

Design By : RoozGozar.com