یلدا
جان بی جمال جانان میل جهان ندارد
هر شبنمی در این ره صد بحر آتشین است
سرمنزل فراغت نتوان ز دست دادن
چنگ خمیده قامت میخواندت به عشرت
ای دل طریق رندی از محتسب بیاموز
احوال گنج قارون کایام داد بر باد
گر خود رقیب شمع است اسرار از او بپوشان
کس در جهان ندارد یک بنده همچو حافظ
هر کس که این ندارد حقا که آن ندارد
با هیچ کس نشانی زان دلستان ندیدم
یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد
دردا که این معما شرح و بیان ندارد
بشنو که پند پیران هیچت زیان ندارد
مست است و در حق او کس این گمان ندارد
در گوش دل فروخوان تا زر نهان ندارد
کان شوخ سربریده بند زبان ندارد
زیرا که چون تو شاهی کس در جهان ندارد
Design By : RoozGozar.com |