یلدا
ساقی به نور باده برافروز جام ما ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان ای باد اگر به گلشن احباب بگذری گو نام ما ز یاد به عمدا چه می بری مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است ترسم که صرفه ای نبرد روز بازخواست حافظ ز دیده دانه اشکی همی فشان دریای اخضر فلک و کشتی هلال
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما
ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
کاید به جلوه سرو صنوبرخرام ما
زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما
خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما
زان رو سپرده اند به مستی زمام ما
نان حلال شیخ ز آب حرام ما
باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما
هستند غرق نعمت حاجی قوام ما
Design By : RoozGozar.com |