یلدا
پیامبری به شهری رفت تا اهالی اش را به سوی خدا دعوت کند .
اول ، مردم از شنیدن گفته هایش به هیجان آمدند اما کم کم دریافتند
زندگی روحانی دشوار است ، برای همین از پیامبر فاصله گرفتند و
پس از مدتی دیگر هیچ کس کنار او نماند .
مسافری دید که پیامبر تنها ایستاده و موعظه می کند . پرسید :
- چرا مردم را به تقوا تشویق و از رذالت نهی می کنید ؟
هیچ کس این جا نیست که به حرف تان گوش بدهد .
پیامبر گفت :
- اول امیدوار بودم مردم را عوض کنم .
اگر امروز هنوز هم موعظه می کنم به خاطر این است که نگذارم مردم مرا عوض کنند .
(پائولو کو ئیلو )
نوشته شده در دوشنبه 90/6/14ساعت
2:5 عصر توسط نسیم بانو نظرات ( 4 ) | |
آخرین مطالب
Design By : RoozGozar.com |